برو که ...
شاید یک روزی بیاید کز درون گویم تو را ...
تا بدان روز بدان این را و بس ، من نفهمیدم چرا می زاید انسان مثل خود را !
آن که "امید" گوید : "اهریمنی تر زانکه در بند دماوند است"
و من : " ناپاکِ هرچه گویی گو کم گفته ای ."
این لاش بد بو که می پندارد خود را مثال سوسن و یاس!
که گفته این بحراللجن- برالعفن سرور مخلوقات است!؟ مگر ارج خلایق را به تولید کثافات است؟
به یک جمله توان اورا برآشفت،گویی کس صبری ندیده خالقی در ذات او گنجانده باشد .
با دگر حس می کند پیل، است همچو او گبر و عقاب، است شبه او براوج !!!
هر که گوید ناراست ، تا جمله ای گویمش که همه میخان هفت اقلیم را روزی هفتاد بار بر ماتحت خود کوبد و یا شاید فرو کوبد.
شاید یک روزی بیاید کز درونی گویمت که نشناختی تو !
که همه عمر منکرش بودی، تازه شاید.به این شرط که آشنایت بوده.
می زاییم نسل بعد از خود را ، تا بزایند نسل بعد از خویش را !
برو که دام بر ره خود کِشتی! برو که یوغ و کلاه به سر و گردن خویش هشتی !
برو...!
برو که گُه کاشتی....
I'm so tired of being here
Suppressed by all my childish fears
And if you have to leave
I wish that you would just leave
And it won't leave me alone
These wounds won't seem to heal
This pain is just too real
There's just too much that time cannot erase
be nazare man in matn laieghe chizi fara tar az yek nazar ya pishnahade.doniaie ke az ofoghe dide shoma dar in matn peidas be an dazeie bozorg hast ke man nemitavanam hameie on ra dar yek negah va dar yek bardasht bebinam.
dar kol eival
نشسته بودم و میگریستم برای جنازه ای تکه تکه پر از زخم پر از خون آه که این من بودم که برای خویش میگریستم و سایه ای که به ما مینگریست...آخر باید رفت یا نه ما که هنوز موندیم
آقا زیر دیپلم بنویس ما با روشن فکر ها کاری نداریم ما برخاسته از مکتب دادائیسم هستیم
چند وقتی میشه که دیگه هیچی نمی نویسم و هیچی نمیگم.
حرفهای دلم رو اینجا می خونم!!!
ممنوونم گرگ عزیز!
ای کاش آن روز هرچه زود تر برسد!
life is not as bad as you think.cange your view
I don't think so,baby...
رابیندرانات تاگور چیزهای خوشکلی در مورد امیدواری خدا در تولد هر نوزاد می گه.... به هر حال اگه فکر می کنی اشتباهه اول ببین خودت چی کار داری می کنی؟