درون
این جا هیچ کس نیست.
هیچ چیز این جا نیست.
کَسی از برای چیزی
یا
چیزی از برای کَسی...
*
تنها ،
تارِ پوسیده ی کارتنکی
بر سه گوشه ی دهلیز مانده .
این پوسیده تار را زدودن با نوازش و بوسه چه سود ؟
که سحرگاهان ،
نمانده
در آن دهلیز و دالان ،
بجز تنهایی و درد ،
همان اندوهِ فرسان .
*
هیچ چیز از هیچ کَس اینجا نیست ،
وبلاگت خیلی چرته
من برگشتم .
اولین کاری که کردم اومدم به اینجا سر زدم. خیلی دلم تنگ شده بود.
نظر من را هم که در مورد به قول خودت نوشته هات می دونی !
....
baba babaei
I love u
manam mikham messe Ana nazaram ro nagam khudet miduni
آقا بابک عزیز !
بنا به در خواست خودت نظرت حذف شد !