امروز تولد عزیزترینم است...
و من نه نوشته ام می آید و نه شعرم.
حال، آنان که می گفتند: « باید چیزی می گفتم – حرفی، کلامی – ولی
زبانم نمی چرخید !!! » را درک می کنم.
شاعران و نویسندگان برایش فراوان نوشته اند، اما من هیچ کدام را
نمی یابم که به تمامت یا کفایت جوابگو باشد، تا شاید تقدیمش کنم.
آنجا که زبان و قلم از حرکت باز می ایستند...
سال روز تولدش.
مادرم تولدت مبارک !
چون سبوی تشنه ...
از تهی سرشار،
جویبار لحظه ها جاری ست.
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، و اندر آب بیند سنگ،
دوستان و دشمنان را می شناسم من.
زندگی را دوست می دارم؛
مرگ را دشمن.
وای، اما ِبا که باید گفت این؟ ِ من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن.
جویبار لحظه ها جاری.
« م.امید »
میهمان خانه
بر کنار راه ایستادن.
پذیرایی و تیمار گمشده ها، خسته ها، درمانده ها.
تماشای بالیدنشان و تحلیل رفتنت
گذر بی مهرشان.
بی حتی نیم نگاهی به پشت سر
آری ... رسم و راه روزگار .
محکوم به بودن
نیک بودن
باران خوردن و پوسیدن
و...
تماشای رهگذران .
Wish You Were Here
,So, so you think you can tell heaven from hell
Blue skies from pain
?Can you tell a green field from a cold steel rail
A smile from a veil
?Do you think you can tell
And did they get you to trade your heroes for ghosts? Hot ashes for trees
?Hot air for a cool breeze
?Cold comfort for change
Did you exchange a walk on part in the war for a
?lead role in a cage
How I wish, how I wish you were here
,We're just two lost souls swimming in a fish bowl
year after year
Running over the same old ground
?What have we found
The same old fears
Wish you were here
Pink Floyd