گذری بر روشن فکری ظاهری

 

 

 

کلاه منگوله دار بر سر می گذارم، قهوه ام را تلخ می نوشم،

 سیگار می کشم، به ظاهرم نمی رسم، دنیا به بیضتینم است .

من برایم فرقی ندارد دوستی با دختر یا پسر. البته ترجیحآ از جنس مخالف باشد(معمولآ این مطلب را پیش کسی نمی گویم)، با آنها راحتترم .

ازدواج ؟...صحبتش را هم نکن، به نظرم محدود کردن خودم و دیگری است. از سکس بیزارم. هر چیزی که حتی رنگی از رمانتیسم در خود حل کرده باشد را به سطل زباله حواله می کنم.

من کتاب هایی از x,y,z   را می خوانم و از x’,y’,z’  هرگز نمی خوانم .

 آهنگ ها و ترانه های گروه ها یا افراد a,b,c  را گوش می دهم و لا غیر. شعر؟ ...هرچه جدید تر، بهتر.

آقا اصلآ هرچیزی که نظم دارد، تقارن دارد، موزون است و از این قبیل، مردود است،محکوم است، منحوس است،مفعول است و...

 

-افکار اساسیت را چگونه مطرح می کنی؟ آنها چگونه تغییر کرده اند؟ سوالات بنیادی را به چه نحوی پاسخ داده ای؟

-قرار نشد از مسایل خصوصی بپرسی ها...

-نظرت در مورد فلان خواننده چیه؟

-مزخرفه.

-اما تو که دو سال پیش خیلی به اون علاقه داشتی؟ حتی به عنوان هدیه یک کاستش رو به من دادی!!!

-ببین واسه تفنن وقتی با شما بودم گوش می دادم.فلانی هیچ وقت خواننده ی محبوب من نبوده.

.....

 

آری، من روشن فکر شده ام!!!