امروز تولد عزیزترینم است...

 

 

 و من نه نوشته ام می آید و نه شعرم.

حال، آنان که می گفتند: « باید چیزی می گفتم – حرفی، کلامی – ولی

 زبانم نمی چرخید !!! » را درک می کنم.

شاعران و نویسندگان برایش فراوان نوشته اند، اما من هیچ کدام را

نمی یابم که به تمامت یا کفایت جوابگو باشد، تا شاید تقدیمش کنم.

آنجا که زبان و قلم از حرکت باز می ایستند...

سال روز تولدش.

 

 

مادرم تولدت مبارک !

نظرات 6 + ارسال نظر
سرشک شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:28 http://www.sereshk.blogspot.com

آنجا که زبان نمیتواند از عهده برآید فکر هم پیش نمیرود...این شاید یک نقطه بینهایتی یا خلائی باشد. جائی که ذهن و فکر و خیال راه نبرد...بینهایت همه چیز میتواند باشد...بینهایت شورانگیز...بینهایت غم انگیز...بینهایت ترس آور...و همه چیز و هیچ چیز....حالا این بحث های کس شعر تئوری به کنار.

تولد اش پر برکت!

خوش باشی(د)

بامشاد شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 13:11 http://www.bibo.persianblog.com

vallodet maman joonet mobarak darzemn ne neveshteam miad ye jorie

شایان شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 14:40

نه نوشته ام می آید و نه شعرم. پاینده باشی

علیرضا شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 19:26 http://frozen-fire.blogsky.com

سلام...
امیدوارم هیشه در کنار عزیزترین ها و بهترین هایت با خوشی و موفقیت زندگی کنی...

بابک شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 22:24 http://sunset-inthe-rain.blogsky.com

به راستی که حیقیترین حقیقت ها عشق به مه مادر است...

مهدیه سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:02

سلام

تبریک میگم و امیدوارم همیشه شادو سلامت باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد